تو که در دیده ی صیاد به دام افتادی
چه بخواهی ...
چه نخواهی ...
تو بدان !!
بال و پری نیست که پرواز کنی !!!
غم من خواهش پرواز تو بود ...
کتاب عاشقی را آرام باز می کنم
و ورق می زنم صفحات دلدادگی را ،
داستان خسرو و شیرین ..
افسانه ی لیلی و مجنون
روایت ویس و رامین ،
قصه ی فرهاد و منیژه ،
وامق و عذرا ، ...
..
باز هم ورقی دیگر ،
و برگی دیگر ،
و کهن عشقی دیگر ...
...
تو گویی لابلای هر برگ ،
با ظرافتی خاص...
دلی پیچیده شده ،
و چشمی نگران..
هنوز بر لب جاده عاشقی
به انتظار نشسته ،
یار را می جوید ...